پشت صحنه





شب خواستگاری

جمعه, ۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۰ ب.ظ


امشب شب خاصی  بود

راستش انقدر حس های عجیب غریب دارم که دلم نیومد ننویسم

دل کندن از دنیای مجردی ، آشنا شدن با آدمای جدید ،یک تصمیم برای یک عمر ،

یه‌ بله و مقابله با هزاران نه و موانعی که زندگی جلوم میذاره...


از قبل هم فکرشو میکردم‌ که با اراده خودم وارد این درگیری ها شم باید خیلی سخت و کمی دیوونه باشم...

اما من به خودم قبل از همه قول دادم که خوشبخت باشم 

از خدا میخوام کمکم کنه و بتونم‌از پس همه مانع ها بربیام 

امیدوارم اول همه و بعد من خوشبخت شم 

البته شایان ذکر باشه که ما از آخر اومدیم به اول 😂

یعنی تمام‌ تدارکات عروسی و عقد و لباس و....آماده کردیم رزرو کردیم

رسیدیم‌ به خونه اول که خواستگاریه و امشب بود 

شبی پر از استرس و راحت میگم که اصلا خوش نگذشت 

چون برای آدمی مثل من تحمل اینکه ساکت بشینه و بقیه ب اش تصمیم بگیرن و حرف بزنه رسما فاجعه ست...😂

اما تونستم خودمو کنترل کنم و تموم‌شد و رفت 

امیدوارم از این به بعد همه چی راحت و بی دغدغه باشه


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۰۸
لطیفه ریحانی

نظرات  (۱)

۰۱ دی ۹۷ ، ۲۰:۲۸ مهسا جون
انشاالله خوشبخت شی:))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی