پشت صحنه





۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

مخاطب من !

کاش سری به این دفترچه میزدی حرفای من اینجاست چطور فراموش کردی؟

من خوبیاتو انکار نمیکنم ،مرسی بابت همه ی تلاشت واسه لبخندم 

مرسی بابت تحملت ...

اما حال من خوب نیست این بار تو باور کن !

من خوب میدونم چمه...

من با خودم‌ لج کردم تو نمیدونی این چقدر خطرناکه

نمیخوام آتیشم دامن تورو بگیره...

لحظه به لحظه از سال ۹۷ بد و بدتر شدم اینو سلول به سلول تنم حس میکرد 

با همه ی قدرتم تظاهر کردم و خندیدم اما خب میدونم‌ نیازی نیست از این بابت ازم کسی تشکر کنه...

من همه ی دنیام شده بود تو ...اما الان تو وسط زندگیم‌ گم شدی انگار

تصمیم داشتم سال نو رو کنار تو شروع کنم و یه تعطیلات آروم کنارت داشته باشم 

میدونستم این شرایط شدنی نبود واسه همین حاضر بودم پا به پات ۱۳ روز کار کنیم 

اینم نخواستی ...دلم گرفت از این همه فاصله بین مون ...کاش میگفتی که واست چی ارجعیت داره 

از اینکه نمیتونم‌ نمیتونی حرفامو بشنوی داد میزنم 

 از اینکه هیشکی و ندارم اینجا نه فامیلی نه دوستی اشک‌ میریزم

از اینکه ازم عصبانی میشی و باهام حرف نمیزنی جای دلخوری هام دیر خوب میشه 

فکر کنم هیچ عیدی  به اندازه الان اشک‌ نریختم...

من نیازی به شام‌ و رستوران و هدیه ندارم فقط میخام تو رو داشته باشم 

متاسفانه با چشم خودم میبینم که هر چی بیشتر میخوامت دورترت میکنم ...

کاش مثل تو انقدر سرم الان شلوغ بود که بت فکر نمیکردم....

کاش کنارم دوستی غیر تو داشتم ،نباید همه چیزم میشدی اینجوری تبدیل به نقطه ضعفم شدی...‌





۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۱۹
لطیفه ریحانی

چقدر خوبه که هستی وبلاگ عزیزم 

برام مهم نیست این پست و کسی تا آخر میخونه یا نه 

اما چقدر خوبه که میتونم دلخوری هامو  برات تعریف کنم 

هم آروم میشم هم یه روزی که مرورت میکنم یادم میاد 

دلم خیلی گرفته‌

و دوست دارم حتی خدا هم نپرسه چراا

نمیدونم اصلا حق دارم که دلم بگیره یا نه ! اما من این جنون نزدیکی و تجربه کردم قبلا ...ازش موفق بیرون نیومدم هیچوقت ...برعکس!با تصمیم به بی تفاوتی ازش بیرون اومدم 

نمیخوام اینبارم گذشته تکرار شه و میدونم که ۹۰% و خودم مسئولم🙁

چرا هر میانبری زدم‌ تهش به این سربالایی رسیدم اه ه ه 

عصبانیم ...یه خشم درونی داره روز به روز بهم نزدیک میشه و من فقط تا جایی که میتونم میدوم و ازش فرار میکنم 

گاهی به زمین میخورم و وقتی حس میکنم از پشت قلبمو گرفته از خود بی خود میشم

دوس دارم یکی باشه اینجور وقتا بشینه جلوم و داد بزنم و نگام‌ کنه و ازش بپرسم‌ من چیکاررر کنم دیگه؟؟؟

خیلی کنترل کردن این حیوون درنده (خشم) که درونمه داره سخت تر میشه

سر دردهای بی وقت

دفعاتی که قلبم‌ تیر میکشه داره به یک روز در میون میرسه

اشتهام‌ تقریبا داره از بین میره و وزنم به شدت کم شد...

اصلا امیدوارم‌ کسی این‌ پست و نخونه 

خودمم این و یه دور بخونم حالم بد میشه

۹۶.۱.۴

۲۰:۲۷



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۷
لطیفه ریحانی

وقتی خوشبختید

از هزاران فاصله معلوم‌ است

شبیه رقصی جنون آمیز...


جنونی بهاری را برایتان خواستارم عزیزانم


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۱۲
لطیفه ریحانی