یک "تو" وسط زندگیم گم شده است
مخاطب من !
کاش سری به این دفترچه میزدی حرفای من اینجاست چطور فراموش کردی؟
من خوبیاتو انکار نمیکنم ،مرسی بابت همه ی تلاشت واسه لبخندم
مرسی بابت تحملت ...
اما حال من خوب نیست این بار تو باور کن !
من خوب میدونم چمه...
من با خودم لج کردم تو نمیدونی این چقدر خطرناکه
نمیخوام آتیشم دامن تورو بگیره...
لحظه به لحظه از سال ۹۷ بد و بدتر شدم اینو سلول به سلول تنم حس میکرد
با همه ی قدرتم تظاهر کردم و خندیدم اما خب میدونم نیازی نیست از این بابت ازم کسی تشکر کنه...
من همه ی دنیام شده بود تو ...اما الان تو وسط زندگیم گم شدی انگار
تصمیم داشتم سال نو رو کنار تو شروع کنم و یه تعطیلات آروم کنارت داشته باشم
میدونستم این شرایط شدنی نبود واسه همین حاضر بودم پا به پات ۱۳ روز کار کنیم
اینم نخواستی ...دلم گرفت از این همه فاصله بین مون ...کاش میگفتی که واست چی ارجعیت داره
از اینکه نمیتونم نمیتونی حرفامو بشنوی داد میزنم
از اینکه هیشکی و ندارم اینجا نه فامیلی نه دوستی اشک میریزم
از اینکه ازم عصبانی میشی و باهام حرف نمیزنی جای دلخوری هام دیر خوب میشه
فکر کنم هیچ عیدی به اندازه الان اشک نریختم...
من نیازی به شام و رستوران و هدیه ندارم فقط میخام تو رو داشته باشم
متاسفانه با چشم خودم میبینم که هر چی بیشتر میخوامت دورترت میکنم ...
کاش مثل تو انقدر سرم الان شلوغ بود که بت فکر نمیکردم....
کاش کنارم دوستی غیر تو داشتم ،نباید همه چیزم میشدی اینجوری تبدیل به نقطه ضعفم شدی...