ساعت خواب...
مثل همیشه از ساعت خوابم گذشته
دوست دام از سکوت امشب سواستفاده کنم
همین جا یکم حرفامو راحت بزنم :
حس میکنم اسمم نوعی پارادوکس با شخصیتم داره
در عین حال سعی دارم زنده نگهش دارم
لطیفه ...بر خلافش چقدر محکمم
و برای رسیدن چه جنگی راه انداختم با خودم
چه سپری گرفتم جلو همه
و چه ریسکی دارم میکنم و فقط خودم میدونم و خدای خودم
البته من در طول زندگیم همیشه همینطور بودم ؛
همبشه تنها دیدم،فکرکردم،تصمیم گرفتم و حرکتتتت.
و بعدش بقیه رو به تماشا دعوت کردم
راستش چون به خودم ایمان دارم حتی اگه اشتباهم کنم میدونم درست ترین تصمیم در لحظه رو گرفتم
ترجیح میدم با فکر و مدیریت خودم اشتباه کنم و درس بگیرم تا اینکه الگوی آدمی و بگیرم و تقلید کنم که هیچ وقت جاش زندگی نکردم و در مقابل اونم جای من نیست
خب از حق نگذریم تو امپراطوری خودمون زندگی کردن حال میده دیگه
چرا بریم سرباز مردم شیم...